دل به خواب دیدنت هر روز ویران میشود
حسرت آن خاطرات را خورده بى جان میشود
از قضا تقدیر ما بود" دورى از آغوش هم
آه........ خواب دیدگانم رفته سوزان میشود
دل کجا و عشق کجا و این همه دیوانگى
خانه ى آزادی ام" دارد چو زندان میشود
سنگ و چوب خانه را با لحظه ها بشمرده ام
عشق عاشق پیشه ام, چی وقت نمایان میشود
تشنه ی دیدار تو تا کی" بماند این دلم
دست خوشبختی این روح با خون یکسان میشود
اینکه پا پوشم بشد" خاک رهت روز ها تمام
با بکای چشم هایم, خاک به فغان میشود
خاطر آشفته ی "سارا" ز حد بگذشته است
واى روز هاى جدائى کى رو گردان میشود
سارا نایاب
03.07.2015